.. هَمــ آغوشـــ🤍🪐🫀 .. ←پارت۵۱→
بالاخره حس فضولیم بر غرورم غلبه کردو جعبه رو ازدست ارسلان گرفتم.درش و که بازکردم،چشمام
چهارتاشد!باورم نمیشد!یه لبخند روی لبام نشست!وای!همون عطری بود که همیشه ارسلان گودزیلا می زد!همونی که من میخواستم برای رضا بخرم!همونی که ارسلان شکوندش!همونی که شاهین گفت دیگه توایران پیدانمیشه!وای خداجونم ممنونم!دلم نمیخواست ازارسلان ممنون باشم!واسه همینم ازخداممنونم!
روکردم به نیکا و باذوق گفتم:وای نیکا!!!نگاه کن...همون عطر خوش بوئه اس.
نیکا جعبه رو ازدستم گرفت وبه عطر نگاه کرد.نگاهش و ازعطر گرفت وبه من دوخت ولبخند زد.لبخندم و
پررنگ ترکردم و جعبه رو ازش گرفتم.عطرو باز کردم وبوی خوشش و باتمام وجودم فرستادم توی ریه هام!معرکه بود!انقدر حواسم به عطره پرت شده بودکه اصلا یادم رفت ارسلان هنوزاونجاوایساده!
وا!!!! این چرا هنوز اینجاست؟!خب کادو رو دادی برو دیگه!
اخمی کردم وگفتم:شمانمی خواین تشریف ببرن؟!کادوتون و دادین دیگه،تشریف ببرید!
ارسلان پوخندی زدوگفت:اتفاقا خودمم دلم میخواد برم ولی مثل اینکه شمایه چیزی و فراموش کردین!
متعجب گفتم:چی و؟!
- می دونید که تواین دوره وزمونه هیچی مجانی نیست!اون عطری هم که الان تودستای شماست ازاین قاعده مُستثنانیست!
متعجب گفتم:مگه نگفتی این یه هدیه اس؟!مگه آدم برای هدیه هم پول میده؟!
ارسلان پوزخندی روی لبش نشوندوگفت:درسته که اون یه هدیه اس ولی خب هدیه داریم تاهدیه!من هنوز اونقدرام خل نشدم که همچین چیزی و مفت ومجانی بدم به تو!
اخم غلیظی کردم و کیف پولم و از توی کیفم بیرون آوردم و بازش کردم.
خدارو شکر همون ۲۰۰ تومنی که برای کادو اشکان کنار گذاشته بودم، همراهم بود.ولی من آخرش نفهمیدم،اگه این هدیه اس پس پول دادن نمیخواد دیگه!اگرم هدیه نیست که خب ارسلان میمرد ازهمون اول مثل بچه آدم بگه هدیه نیست؟!
روبه گودزیلا گفتم:چقدرباید بهت بدم؟!
ارسلان باهمون پوزخندهمیشگی روی لبش گفت: ۳۰۰ تومنه ناقابل!
چی؟!من ۱۰۰ تومن دیگه ازکدوم گوری بیارم؟!اِی بابا!قیافه ام درهم رفت و پنچر شدم.
ارسلان توهین آمیزگفت:اگه ۳۰۰ تومن و ندارین عیبی نداره ها!می تونیم قسطی باهم طی کنیم!
بچه پررو من و مسخره میکنه!شیطونه میگه برم بزنم تودهنش حالش جابیاد!
حالا چیکار کنم؟!هیچی دیگه باید همین ۲۰۰ تومن و بهش بدم،بعدا برم ازبابام بقیه اش و بگیرم!ای بابا.حالا این فکر میکنه من چقدر احمق وسوسولم که واسه ۳۰۰ تومن هم باید دست به دامن بابام شم!
همین جوری داشتم فکر می کردم که چی بگم تاضایع نباشه وآبروم نره که صدای نیکا وشنیدم:
- آقای کاشی تو این یه ۵۰۰ تومنی هست.ببخشید که نقدهمراهمون نیست.اگه زحمتی نیست برید بانک از این حساب ۳۰۰ تومنتون و بگیرید.
چهارتاشد!باورم نمیشد!یه لبخند روی لبام نشست!وای!همون عطری بود که همیشه ارسلان گودزیلا می زد!همونی که من میخواستم برای رضا بخرم!همونی که ارسلان شکوندش!همونی که شاهین گفت دیگه توایران پیدانمیشه!وای خداجونم ممنونم!دلم نمیخواست ازارسلان ممنون باشم!واسه همینم ازخداممنونم!
روکردم به نیکا و باذوق گفتم:وای نیکا!!!نگاه کن...همون عطر خوش بوئه اس.
نیکا جعبه رو ازدستم گرفت وبه عطر نگاه کرد.نگاهش و ازعطر گرفت وبه من دوخت ولبخند زد.لبخندم و
پررنگ ترکردم و جعبه رو ازش گرفتم.عطرو باز کردم وبوی خوشش و باتمام وجودم فرستادم توی ریه هام!معرکه بود!انقدر حواسم به عطره پرت شده بودکه اصلا یادم رفت ارسلان هنوزاونجاوایساده!
وا!!!! این چرا هنوز اینجاست؟!خب کادو رو دادی برو دیگه!
اخمی کردم وگفتم:شمانمی خواین تشریف ببرن؟!کادوتون و دادین دیگه،تشریف ببرید!
ارسلان پوخندی زدوگفت:اتفاقا خودمم دلم میخواد برم ولی مثل اینکه شمایه چیزی و فراموش کردین!
متعجب گفتم:چی و؟!
- می دونید که تواین دوره وزمونه هیچی مجانی نیست!اون عطری هم که الان تودستای شماست ازاین قاعده مُستثنانیست!
متعجب گفتم:مگه نگفتی این یه هدیه اس؟!مگه آدم برای هدیه هم پول میده؟!
ارسلان پوزخندی روی لبش نشوندوگفت:درسته که اون یه هدیه اس ولی خب هدیه داریم تاهدیه!من هنوز اونقدرام خل نشدم که همچین چیزی و مفت ومجانی بدم به تو!
اخم غلیظی کردم و کیف پولم و از توی کیفم بیرون آوردم و بازش کردم.
خدارو شکر همون ۲۰۰ تومنی که برای کادو اشکان کنار گذاشته بودم، همراهم بود.ولی من آخرش نفهمیدم،اگه این هدیه اس پس پول دادن نمیخواد دیگه!اگرم هدیه نیست که خب ارسلان میمرد ازهمون اول مثل بچه آدم بگه هدیه نیست؟!
روبه گودزیلا گفتم:چقدرباید بهت بدم؟!
ارسلان باهمون پوزخندهمیشگی روی لبش گفت: ۳۰۰ تومنه ناقابل!
چی؟!من ۱۰۰ تومن دیگه ازکدوم گوری بیارم؟!اِی بابا!قیافه ام درهم رفت و پنچر شدم.
ارسلان توهین آمیزگفت:اگه ۳۰۰ تومن و ندارین عیبی نداره ها!می تونیم قسطی باهم طی کنیم!
بچه پررو من و مسخره میکنه!شیطونه میگه برم بزنم تودهنش حالش جابیاد!
حالا چیکار کنم؟!هیچی دیگه باید همین ۲۰۰ تومن و بهش بدم،بعدا برم ازبابام بقیه اش و بگیرم!ای بابا.حالا این فکر میکنه من چقدر احمق وسوسولم که واسه ۳۰۰ تومن هم باید دست به دامن بابام شم!
همین جوری داشتم فکر می کردم که چی بگم تاضایع نباشه وآبروم نره که صدای نیکا وشنیدم:
- آقای کاشی تو این یه ۵۰۰ تومنی هست.ببخشید که نقدهمراهمون نیست.اگه زحمتی نیست برید بانک از این حساب ۳۰۰ تومنتون و بگیرید.
۱۵.۹k
۱۴ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.